افغانستان، سرزمینی رنجدیده و گسسته از جنگهای داخلی، تبعیض ساختاری و فقر فکری، امروز بر پرتگاهی ایستاده است که نهتنها کالبد، بلکه روان جمعی مردمانش را نیز تهدید میکند. در چنین شرایطی، اندیشهی جمهوری مدارا نه تجملی انتخابناپذیر، بلکه واپسین بانگ بیداری برای نجات و بازسازی ملیست. این نوشتار بر آن است تا تحلیلی علمی، نظام مند و بومی سازیشده از این مفهوم ارائه دهد و امکان پیادهسازی آن را در چارچوب ساختارهای افغانستان بررسی نماید.

نوشته – لیلی سادات حسینی
بخش نخست: جمهوری چیست؟
جمهوری نظامیست سیاسی که در آن قدرت از مردم منشأ میگیرد و مشروعیت حاکمیت بر پایه انتخاب آزادانه، پاسخگویی و حاکمیت قانون تعریف میشود.
در جمهوری واقعی
مشروعیت سیاسی نه از نَسَب، مذهب یا تبار، بلکه از اراده عمومی ناشی میگردد، نمایندگان ملّت در برابر رأیدهندگان پاسخگو و شفافاند و اصل برابری حقوق شهروندی برای تمامی اقشار رعایت میشود.
گونههای رایج جمهوری در جهان
جمهوری سکولار (همچون فرانسه): جدایی دین از دولت
جمهوری دینی (همچون ایران): پیوند نهاد دین با حاکمیت
جمهوری اجتماعی (همچون هند): ساختاری متکی بر تنوع فرهنگی و مدارا
جمهوری اقتدارگرا (همچون مصر): ساختارهایی شبهانتخاباتی با جوهره نظامی یا استبدادی.
در افغانستان نیز از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، تجربهای نیمبند از جمهوریت رقم خورد اما به دلیل ساختار قومی، فساد گسترده، وابستگی خارجی و نبود فرهنگ مدارا، هیچگاه شکل واقعی جمهوری به خود نگرفت.
بخش دوم: مدارا چیست؟
مدارا مفهومیست فراتر از تحمل ناخواسته ، مدارا به معنای پذیرش خودآگاه و اخلاقی دیگریست و مدارا یعنی
احترام به تفاوتهای قومی، زبانی، دینی و جنسیتی
باور به امکان همزیستی در عین ناهمسانی
پذیرش تفاوت نه بهعنوان تهدید، بلکه بهمثابه ثروت اجتماعی
تمایل به گفتوگو، مصالحه و سازش در امور غیرمقدس.
مدارا شالوده اخلاق سیاسی مدرن است. بدون آن،هیچگاه دموکراسی نه شکل میگیرد و نه تداوم مییابد. مدارا یک الگوی زیستفکریست که باید در نظام حقوقی، آموزشی، فرهنگی و نهادی کشور ریشه بدواند.
بخش سوم: چرا افغانستان نیازمند جمهوری مدارا است؟
بحران همزیستی ملی
تنوع بهجای آنکه سرمایه باشد، به سرچشمه تعارض بدل شده است
فروپاشی مرجعیت های مشترک: هیچیک از مذهب، قوم یا دولت بهتنهایی قادر به تولید انسجام ملی نیستند
شکست الگوهای پیشین: نظامهای سلطنتی، کمونیستی، اسلامگرا و جمهوری نیمبند، همگی بهعلت نبود ساختار مدارا شکست خوردهاند
خطر بازتولید طالبان: حتی در صورت شکست فیزیکی طالبان، بدون بدیل فکری و فرهنگی، ایدئولوژی طالبانی با نامی نوین بازخواهد گشت
خلأ فکری نسل جوان: نسل نو نیازمند افقی برای زندگی صلحآمیز است، نه تجویز خشونت.
بخش چهارم
جمهوری مدارا چیست؟
جمهوری مدارا، نظامیست سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که بر پنج پایه اصلی استوار است.
حاکمیت قانون بر مبنای حقوق جهانی بشر
مشارکت برابر تمام اقشار در قدرت سیاسی
تمرکززدایی و اعطای خودمختاری محلی در چارچوب یکپارچگی ملی
آموزش مبتنی بر تفاهم، گفتوگو و تنوع
نهادهای مستقل برای نظارت، انتقاد و اصلاح مستمر.
نشانههای جمهوری مدارا
قانون اساسی برپایه کرامت انسانی و حقوق برابر
نظام آموزشی غیرایدئولوژیک و معرفتمحور
شمول واقعی اقلیتها در قدرت و تصمیمسازی
رسانههای آزاد، چندزبانه و مسئول
حضور مؤثر زنان در همه سطوح تصمیمگیری.
بخش پنجم: موانع تحقق جمهوری مدارا در افغانستان
سلطه سیاسی و فکری طالبان
ذهنیت قبیلهمحور، مردسالار و غیرمدرن
سواد پایین و سیستم آموزشی ایدئولوژیک
نبود احزاب ملی و فراملیتی؛
اقتصاد وابسته به کمکهای خارجی
فقدان تجربهی زیسته از مدارا در تاریخ معاصر.
بخش ششم: راهکارها و شیوههای پیادهسازی جمهوری مدارا
تدوین مانیفست ملی جمهوری مدارا:
تعریف ارزشها، ساختارها و خطوط قرمز اخلاقی و سیاسی.
آغاز گفتوگوهای چندلایه ملی میان اقوام، مذاهب، نسلها و طبقات گوناگون.
نهادسازی در تبعید: ایجاد پارلمان سایه، وزارتخانههای فکری و مدارس سیاسی در خارج کشور.
اصلاح نظام آموزش: تدوین منابع درسی و رسانهای با محوریت مدارا.
تمرکز ویژه بر تربیت نسل نو، رهبران آینده را از مدارس و دانشگاهها پرورش دهیم.
ترویج فرهنگ جمهوری مدارا از طریق شبکههای اجتماعی، هنرمندان و تولید محتوای فرهنگی.
جلب پشتیبانی نهادهای بینالمللی برای مشروعیت بخشی و توانمندسازی این گفتمان.
بخش هفتم: تجربههای موفق در دیگر کشورها
هند: جمهوری اجتماعی متکی بر مدارا و کثرتگرایی
آفریقای جنوبی: گذار موفق از آپارتاید به جمهوری آشتی
بوسنی: با وجود خاطرات تلخ جنگ قومی، با ساختارهای مشارکتی و چندقومیتی به ثبات نسبی دست یافته است.
بخش هشتم: از کجا باید آغاز کرد؟
از درون خویش: هر فرد افغان باید مسئول باشد در برابر کلام، تعصب و کنش خویش.
از خانواده: بنیان آموزش مدارا از خانه، و از زبان مادر شکل میگیرد.
از گروههای کوچک: تشکیل حلقات فکری، فرهنگی و دانشگاهی با رویکرد مدارا.
از روایتسازی فرهنگی: ادبیات، شعر، سینما و موسیقی را در خدمت روایت تازه قرار دهیم.
از ایجاد جبههی فکری: ائتلاف همه نیروهای ضد استبداد، فارغ از تفاوت دیدگاه، بر محور مدارا.
جمعبندی
جمهوری مدارا نه خیالی شاعرانه، بلکه ضرورتی تاریخی برای رهایی از چرخهی خشونت، حذف و تبعیض است. تحقق این الگو، مستلزم بازآفرینی نهفقط ساختار سیاسی، بلکه فرهنگ عمومی، نهادهای اجتماعی و سبک زندگیست.
نبرد با طالبان، اگر بدون چشماندازی روشن برای آینده باشد، تنها بازتولید شکست خواهد بود. جمهوری مدارا نه ابزار تسلط گروهی بر گروهی دیگر، بلکه تجلی بلوغ جمعی برای بقای ملی، تحول فکری و بازسازی تمدنیست.