دوشنبه , می 20 2024
enfa
Breaking News
Home / اجتماعی / درد و اندوه دو دختر های افغانستانی بعد از حاکمیت گروه ترورستی طالبان

درد و اندوه دو دختر های افغانستانی بعد از حاکمیت گروه ترورستی طالبان

این داستان پر درد و علم ناک یکی از هزاران داستانی است که حکایات دختران افغانستانی را بعد از معامله ننگین رهبران خود فروخته تاریخ معاصر و بعد از تسلط دوباره حکومت ظالمانه طالبان باز گو میکند.

نویسنده – ع ا م

داستان دو خواهر جوان که مثل پرنده های بی پر و بال و حبس در قفس به دلیل روایات بی اساس و کورکورانه دینی طالبانی در افغانستان حکایت را از روز های حسارت و انزوای اجتماعی بازگو میکنند

صابره دختر نوجوان ۱۶ ساله که باید امروز در چوکی صنف دهم مکتب مشغول تعلیم و تربیه میبود اما ظالمان مسلمان نماها این فرصت را از وی گرفته است.
صابره در میان هزاران یاس و نا امیدی خاطره های شیرین دوره مکتب را در میان خنده و گریه قصه میکند و در حالیکه صدای لطیف اش را بغض گاه گاهی میلرزاند با چشمان پر اشک از دوران مکتب و هم صنفی هایش یاد میکند و بعضا زوق زده میشود


به گفته وی صنف هشتم مکتب بوده و برای گرفتن درجه در کنار اینکه به کار های خانه میرسید دروسش را نیز به خوبی دنبال میکرد . این دختر ۱۶ ساله میگوید«مه همیشه ده چوکی اول میشیشتم و با آمدن استاد به همصنفی هایم ولارسی میگفتم» او خاطرات پر مهر استادانش را بیاد می آورد. به گفته وی استادانش بخاطر نظم و دسپلین که داشت او را بسیار دوست داشتند و همیشه برای او آینده روشن و پر از دستآورد آرزو میکردند.


با بیاد آوردن جملات استادانش بغض گلویش را پاره کرد و صدای لطیفش لرزان تر و خشن تر شد«همین است آینده پردست آورد من؟ هیچ روز تمام نمیشود این یک کابوس است کابوس»

اشک مانند مروارید زلال از گوشه چشمانش بطرف گونه هایش حرکت میکرد و از گونه هایش بر سر دامنش می ریخت اما بعضا با چادر سیاه که بر سر داشت اشک های خود را پاک میکرد و در حالیکه برق نفرت از چشمانش می درخشید از من می پرسید آیا واقعا دختران و زنان در دین اسلام کنیزان جنسی هستند؟

آیا زنان و دختران هیچ حق برای زنده ماندن و زندگی کردن ندارند؟ به همین ترتیب به پرسیدن سوالات پی در پی ادامه داد، پس چرا کشور های اسلامی دیگر تعلیم و تحصیل دختران را ننگ نمیدانند و چرا کشور های اسلامی دیگر مانع تعلیم و تحصیل زنان نمیشوند؟

سوالات که واقعا ذهن من را نیز در آن زمان درگیر کرده بود ولی با تفاوت این که این سوالات باید از طالبان و حامیان شان پرسیده میشد نه از من،

کمی آن طرفتر سهیلا که با یک دستش سر برادر کوچک اش را مساژ میداد نشسته بود و خاموشانه ناله ها وبه فریاد خواهر عزیزش گوش میداد و آرام آرام میگریست اما تمام تلاش هایش برای پنهان کردن فریاد ها و ناله هایش نا موفق بود چون ظاهرش به خوبی از درد نهانش حکایت میکرد.

این کلبه خاکی گویا فاتحه خانه بیش نبود . فاتحه آرمان ها و آرزو های دو دختر جوان که با قدرت گرفتن رژیم استبدادی طالبان ترورست خوانده شده بود و مهر سیاه بختی و نا امیدی بر تقدیر این دختران جوان مانند میلیون ها دختر و زنان افغانستانی که زندگی را سیاه چاه بیش تصور نمیکردند زده شده بود.

در هیمن حال صدای معصومانه سهیلا نیز بلند شد، وی سخنانش را با این جمله آغاز کرد« چی میشود اگر زنان و دختران افغانستانی درس بخوانند؟ مکتب بروند، و برای آینده کشور شان تلاش کنند، آیا این افکار یک دختر خلاف آموخته های دینی است؟ آیا وظیفه داشتن گناه است؟ اگر این چنین باشد چرا اسلام زنده به گور کردن دختران را حرام اعلان کرد آیا بهتر نبود از اینکه تمام زندگی را در محنت و مشقت سپری کنیم در کودکی زنده به گور میشدیم و از این عذاب نجات پیدا میکردیم»

در میان این سوال ها صدای دروازه شنیده شد و مادر این دختران در حالیکه یک جک پر از آب در دست داشت وارد خانه شد، با آمدن مادر هر دو دختر کمی خودشان را تکانی داده و برای جم و جور کردن وضعیت نا بسامان روحی شان تلاش کردند تا مادر از وضعیت آنان ملال نکند.

آن زن میان سال که با چادر سفید خودش را پوشانده بود جک و گیلاس ها را در مقابل من گذاشت و یکی از گیلاس ها را پر از آب کرد و برای من تعارف کرد، من که واقعا از سخنان دو دختر نوجوان آشفته و گیچ شده بودم گیلاس آب را از دست مادر گرفتم و تا آخر سرکشیدم و یک تکانی به خود دادم تا در این وضعیت تاب ادامه مکالمات را داشته باشم،

زن میان سال نزدیک سهیلا نشست و پسر خوردش را نزد خود طلب کرد در هیمن حال صابره به سخانانش ادامه داد.
پدر ما در حمله انتحاری در کابل کشته شد و بعد از آن مادرم با بسیار مشقت ما را کلان کرد و امیدش این بود که روزی ما دو خواهر درس بخوانیم و وظیفه بگیریم تا از زیر بار مصارف روزگار بیرون شویم اما حالا دیگر هیچ امید باقی نمانده است. اگر طالبان چند سال دیگر حکومت کنند تمام زنان و دختران افغانستانی بی سواد ببار می آیند جز اینکه با یک طالب وحشی عروسی کنیم دیگر راهی نجات هم نداریم «بیازو طالبان امی ره میخاین که دختران افغانستانی از دست و پا بی افتند و کنیز طالبان شوند ما ای رقم زندگی ره کار نداریم بخدا مرگ بهتر است از ای رقم زندگی کردن»

گلوی صابره دیگر یاری ادامه سخانانش را نداد و شروع کرد به گریه کردن، اما سهیلا خواهر بزرگش جملات نا تکمیل صابره را ادامه داد « از روزیکه ای طالبان آمده هیچ کس روز خوبی ندیده نه مرد و نه زن همه دچار افسردگی شدند کار نیست، آزادی نیست مردم صلاحیت خوده ندارن ده هر کار این طالبای بی شرف غرض دارن زنان و دختران را از مکتب و حتی بیرون رفتن منع کردند، مردان را به بهانه های گوناگون دستگیر میکنند و میکشند و پسان میگن که از داعش بود یا از جبهه مقاومت بود، او کثیف ها شما افغانستان که با خون هزاران شهید در بیست سال گذشته آباد شده بود را به صد سال عقب بردین تعلیم و تحصیل نیست، فرهنگ نیست، اقتصاد نیست مردم از بی نانی خود کشی میکنند برین بری مردم کار پیدا کنین نان پیدا کنین شما آمدین پشت زنان را گرفتین که نباید مکتب بخانن»
بعد از این جمله تنها صدا های که شنیده میشد صدای فق فق گریه بود و سکوت که هزاران سوال را مطرح میکرد.


برادر کوچک شان هم که نیمه خواب و نیمه بیدار بود دیگر کاملا بیدار شده بود و طوری به طرف من نگاه میکرد که گویا دلیل این سیاه بختی خانواده اش من باشم، آیا من دلیل این همه مصیبت ها بودم؟

شاید هم این طفل کوچک اشتباه نکرده باشد این من، تو و ما بودیم که از فرصت های بیست سال گذشته استفاده بهینه نکردیم این من و تو بودیم که بجای آبادی افغانستان مشغول قوم پرستی و نژاد پرستی شدیم این ما بودیم که سرنوشت افغانستان را بدستان معامله گر چند رهبر خایین و خون آشام در بدل یک لقمه نان حرام و مبلغ پول سرپردیم،

این ما بودیم که برای جلوگیری از دسیسه های بیگانگان خاموش ماندیم و اجازه دادیم سرنوشت مردم افغانستان بدستان چند بی هویت بی سواد بی افتد آیا ما مسول وضعیت کنونی افغانستان نیستیم آیا ما تعهد برای میهن عزیز مان نداریم؟ پس آن طفل معصوم و بیگناه میدانست که من، تو و ما سبب شدیم تا هر خانواده در افغانستان با هزاران چالش های زندگی روبرو شوند، هزاران طفل در سرک ها بخوابند، مادران بخاطر لقمه نان فرزندانشان مجبور به تن فروشی شوند،

ناموس افغانستان بدستان مزدوران و اجنبیان رسوا شوند و مانند برده خرید و فروش شود، پس ما سبب این وضعیت افغانستان هستیم نه دشمنان، چون دشمنان از همیشه آماده ضربه زدن به ما بوده اند اما ما غافل آمدیم و نتوانستیم از خاک و مردم خود دفاع کنیم. آری هر فرد افغانستانی مسول وضعیت نابسامان افغانستان هستند.
آیا واقعا خواست مردم افغانستان به خصوص دختران در خصوص آزادی های اجتماعی، تعلیم و تحصیل، حق کاربسیار زیاد است؟ من نمیدانم چه فرصتی اما امیدوارم که برای درمان این درد جانگداز روزنه امید از طرف خود افغانستانی ها باز شود و سیل اشک مادران و دختران تاج و تخت ظالمان را برچیند،

خون شهدای راه آزادی گلیم استبداد و بربریت را جمع کند و فریاد یتیمان همچو طوفان خشن اقتدار نا سازگار طالبان را به جهنم هدایت کند!
به امید آن روز انشاالله

About Peshgo News

Check Also

مسمومیت دختران دانش اموز در حضور نمایندگان گروه طالبان

شماری از دانش اموزان مکاتب در ولایت دایکندی زمانی مسموم شدند که نمایندگان گروه طالبان …