پروفیسور هانری ماسه استاد دانشگاه سوربن فرانسه که عمرش را صرف ادبیات فارسی کرد، در یکی از سخنرانیهایش چنین گفت؛ من چارهای ندارم جز آنکه به مقایسه بپردازم و بگویم ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است: فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا.

نوشتهی از سید دلشاد لطفی
فردوسی هم سنگ و همتای هومر یونانی است و حتی برتر از او
سعدی، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و حتی داناتر از او.
حافظ با گوته آلمانی قابل قیاس است. البته گوته خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد.
و اما مولانا….. در جهان هیچ چهره ای را نیافتم، که بتواند مولانا را به او تشبیه کنم او یگانه هست و یگانه باقی خواهد ماند. او فقط شاعر نیست بلکه بیشتر جامعه شناس و روانشناس کامل است که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد. قدر او را بدانیم و به وسیله او خود و خدا را بشناسید. ایشان در سخرانی خود در جمع اساتید و فرزانگان چنیین گفت: من اگر تا پایان عمر دیگر حرفی نزنم، همین چند جمله کافی است.
از این رو، غنامندی و پر باری این زبان گواهی این حقیقت که هیچ زبان زندهیی جهان به اندازه این زبان مورد مهر و پذیرش همگان قرار نگرفته و هیچ لسانی با آن قابل مقایسه نیست.
زبان فارسی، میراث مشترک اقوام مختلیف در هزار سال پیش از میلاد در حوزه وسیعی در آسیا بود است که از سرزمین (خراسان) به سمت شرق و غرب انتشار یافت و برای چند قرن به عنوان زبان کتابت و درباری معروف بود. امروز در زادگاه خود مورد تعن و نفرین قرار میگیرد. این زبان با قدامت دو هزار ساله و ادبیات غنی آن جزو میراثهای فرهنگی مشترک برای جهانیان محسوب میشود.
در سال ۱۸۷۲ میلادی در نشست ادیبان و زبانشناسان اورپایی در برلین آلمان، چهار زبان به عنوان زبان کلاسیک جهان شناخته شد؛ زبان فارسی، یونانی، لاتین و سانسکریت. از آنجایی که دو زبان لاتین و سانسکریت از میان رفته اند. پس تنها دو زبان یونانی و فارسی به عنوان زبانهای کلاسیک و زندهیی جهان محسوب میشوند. در تعریف زبانهای کلاسیک گفته اند؛ بر آنعده از زبانهای گفته میشود که در نخست دارای تاریخ دو هزار ساله باشد. ثانیاً در هزار سال پسین تاریخ خود کمتر با تغیر و تحول رو برو شده باشد، ثالیثاً داری ادبیات غنی باشد. بناً زبان فارسی هر سه این ویژگیها را دارا میباشد. همچنان از نگاه شمار و تنوع ضرب المثل جزو سه زبان اول دنیا محسوب میشود.
زبان فارسی دارای سه دوره تاریخی بزرگ میباشد؛ فارسی باستان، به مقطعی زمانی از ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد یعنی آغاز تمدن آریایی(ایرانی) در بلخ بخدی تا سرنگونی شهنشاهی هخامنشیان توسط یونان در حوالی سده ۳۰۰ پیش از میلاد را در بر میگیرد. فارسی میانه با قد علم کردن پارتیهای تاجیکتبار یا اشکانیان در سده ۲ صد قبل میلاد از بلخ بخدی و یا حوالی مرو، حیات دوباره میابد و در چند قرن حکومت اشکانیان به استمرار و بالندگی خود میافزاید. در همین ایام، اشکانیان بعد از ۷۹ سال سلطنت در نیسایا پایتخت خود را به تیفسون انتقال میدهند و زبان فارسی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشود. بخش غربی آن که شامل ایران کنونی میشود پارتی پهلوی(ساسانی) و بخش شرقی آن شامل خراسان آن دوره میشد به پارتی اشکانی معروف بود. دوره میانه زبان فارسی تا ورد اسلام به سرزمین ایران و خراسان تا سده هفتم میلادی مطابق با قرن اول و دوم هجری را شامل میشود.
دوران معاصر زبان فارسی با ورد جبهه اعراب به فارس و خراسان شکل میگیرد. فارسی معاصر دست خوش شاهد تغیراتی بنیادی شد. زبان فارسی توام با دین اسلام از خراسان به سمت شرق و غرب انتشار میابد و دامنه و گستره آن به گفته قهار عاصی،《از شام تا کاشغر از سند تا به خجند》امتداد و وسعت پیدا میکند. تاریخدانان معتقد اند، زبان فارسی ادامه راه زبانهای باختری، تخاری و سغدی است و این زبانها از شاخه پارتی شرقی یا اشکانی نشاَت میگیرند.
بناً میتوان نتیجه گرفت، زبان فارسی از خراسان بر خواسته نه از استان فارس ایران کنونی. این سرزمین به وسیله سلاطین غوری، غزنوی و در سدههای بعد توسط فرزندان بابر به سوی هند بورده شد و هشت سده به عنوان زبان کتابت، درباری و زبان ارتباط بین اوقوام متخلف هند بود تا آنکه در قرن نوزدهم به وسیله انگلیسها لغو و بجای آن از زبان اردو حمایت شد. ترکمنان سلجوقی این زبان را با خود به مقدونیه، شام، عراق و آسیایی ضغیر بورده و ۳۰۰ سال به عنوان زبان رسمی خلافت عثمانی بود. تا آنکه در ۱۹۲۴ آتاترک از زبان ترکی حمایت نمود.
مغولها از دیگر اقوام بدوی و کوچی بودند، در قرن هفتم و هشتم هجری به خراسان حمله نمودند و آن را به خاک و خون کشاندند. نواسههای چنگیز که در خراسان ماندند، علاقهمند فرهنگ خراسان و زبان فارسی شدند و این زبان را بسیار ارج مینهادند و آن را با خود به چین بوردند. به قولی دوصد سال زبان رسمی در اکثر شاه نشینهای چین بود است. حتا امروز در چین حدود ۲ ملیون فارسی زبان تاجیکتبار در ایالتهای هممرز با بدخشانِ افغانستان و تاجیکستان سکونت دارند.
از ویژگیهای متمایز این زبان آن است که در طول تاریخ چند هزار ساله خود، نقش واسطه یا پل ارتباطِ بین فرهنگهای مختلف را داشته است. در سرزمینهای که انتشار مییافت، مردم آن حوالی بدون زور و اکراه خارجی به رضایت خود در پیآموختن این زبان بودند و به مرور زمان، مردم آن سرزمینها این زبان را آموختند. هنگامیکه به عظمت این زبان پیبوردند؛ این زبان را مانند زبان مادری خویش به شدت دوست داشتند، در رشد و غنای فرهنگی آن نقش شاهوری بازی نمودند.
بناً، این زبان بطور مطلق به قومی خاصی منسوب نیست. در طول تاریخ پُر فراز و نشیب خود، به عنوان پل مشترک میان فرهنگهای مختلف از شرق تا غرب عالم بوده است.
تاریخنگاران معتقد بر آن اند؛ زبانهای که در هزار سال پسین در محدوده وسیعی از آسیا شکل گرفتند؛ ارتباط مستقیمِ با زبان پارسی داشتهاند.
یا در ابتدا یکی از لهجههای زبان پارسی بودند که با در آمیختن با با لهجهها و یا زبانها دیگر و به مرور زمان به یک زبان مستقل تبدیل شدند. از آن جمله زبانهای پشتو، کردی، بلوچی، شغنی، اردو که بیشترین تاثیر را پذیرفته اند. برای ثبوت این ادعا نقل قولی از استاد عبدالحی حبیبی میآوریم؛ چنانکه استاد حبیبی گفتند؛ جای بسی شگفتی است که در قرن پنج در زمان حکومت غزنهایها زبان مردم احالی سوات، چترال، گلگیت و وزیرستان فارسی بوده است. این در نفس خود دو دیدگاه را مطرح میسازد؛ یا زبان پشتو در آن مقطع زمانی هنوز به وجود نیامده بود؛ و یا موجود بود در حد یک لهجهای بیش نبوده است.
دسته بعدی زبانها که از زبان پارسی متاثر شدند، امروز زبانهای بزرگ منطقه و جهان اند و دارندِ بیشترین گویشوران در منطقه اند. اینزبانها مانند؛ زبانهای، عربی، ارمنی، بنگالی، ازبیکی و ترکی هستند که از زبان فارسی بصورت وافری تاثیر پذیرفتهاند. به باور زبانشناسان؛ ۷ هزار واژه از زبان فارسی به عربی، ۵ هزار واژه فارسی به ارمنی راه یافتهاند؛ همچنین، کلمات و واژگان بیشماری زبان پارسی بر زبات ترکی نفوذ نموده اند. آثار زبان فارسی حتی در آلبانی و یوگسلاوی امروز و همه زبانهای اورپای بهصورت وافر دیده میشود.
در قرن هفدهم بود که برای نخستینبار اورپایان توسط پیکها و سیاحان اورپایی با ادبیات شرق و زبان فارسی آشنا شدند.
تمام روشنفکران و انقلابیون فرانسه اردات خاص به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی داشتند. ویکتور هوگو، دانشمند، نویسنده شهیر فرانسه زبان فارسی کنج بیکران خطاب کرده است.
چرنیفسکی، منتقد، تاریخنگار، فیلسوف معروف روسی بود، بیشترین تاثیر را بر آرائ مارکس گذاشته بود، گفت؛ تنها دو زبان در جهان ارزش آموختن را دارند: زبان فارسی و زبان یونانی
نیچه، لارزو کارنو، پارانس، سعدی کارنو، هنری ماسه از جمله فیلسوفان، روشنفکران و انقلابیون اورپایی هستند که همه شیفته زبان و ادبیات فارسی اند. این نشاندهنده نفوذ ژرف و عمیق زبان فارسی بر ادبیات اورپا و پیشگامان آن است. حتی مکاتب فکری متعدد در اورپا، با تاثیر شاعران زبان فارسی شکل گرفتند؛ از آنجمله مکتب هنر برای هنر که با تاثیر از شعر حافظ به میان آمد. نماینده معروف این مکتب پارانس است. وی میگوید در میان تمام اشعار ملیتهای جهان، شعر فارسی بنیادیترین، پرهترین و کاملترین شعر است.
به نگر من، افراد و اشخاصی که در پیتخریب و تضعیف زبان فارسی اند یا بهرهای از فرهنگِ، خرد و تاریخ خود نهبورده اند ویا به اصطلاع عامیانه؛ رَگ قومگرای و ناسیونالیستیشان قوی شده است؛ غافل از آن اند تا بدانند هویت آنان در گرو زبان فارسی است و با تخریب زبان فارسی در واقع تیشه بر ریشه خود میزنند. چون زبان فارسی مانند منشوری است که هویت فرهنگی تمامی منطقه را شکل میدهد. بناً، پاسداشت و پیشبرد زبان فارسی را باید به دور از هر گونه تنگنظری و نگاه باستان گرایانه، سره گرایانه، قومی و نژادی دنبال کرد.
و در اخیر سخنان خود را با یک شعر از حضرت مولانا خاتمه میبخشم:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند.
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند